امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (EPUB)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 13,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب شبی در سانفرانسیسکو

کتاب شبی در سانفرانسیسکو نمایشنامه ای نوشته عسل عرفانیان است. این نمایشنامه، روایت مرگ از عشق است و خط‌به‌خط آن دقایق پر از درد و رنج زندگی او بوده است؛ امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.

گزیده کتاب شبی در سانفرانسیسکو

(هشت صبح، زندان، واریا در اتاقی که بازپرس و پلیس از طریق دوربین به آن دید دارند نشسته است و با خودش حرف می زند).

واریا: آه لوپاخین عزیزم، میدانم پیتزای موردعلاقه ات سوخت ولی خب به خدا قسم نمی دانی چقدر آن ها بدمزه است، حس می کنم بدون دخالت دست درستش می کنند.

هر وقت آمدم خانه منتظرم کف خانه را تمیز کرده باشی و مادر کم عقلت را دعوت نکرده باشی همچنین منتظرم یک غذای خوشمزه از رستوران موردعلاقه ام گرفته باشی.

(سرگرد پابلو و بازپرس وینسکی شروع به صحبت می کنند)

پابلو: عجب روان پریشی رو دستگیر کرده ام.

وینسکی: یا تسکی خودش را به در نفهمیت زده است یا واقعاً حالیش نمی شود.

پابلو: با گزینه دوم موافق تر هستم گرچه انقدر زیباست که حاضرم فراریش بدهم.

(وینسکی قهوه اش را می نوشد)

وینسکی: پابلو دقت کرده ای هر متهم زنی را که می آوریم تو به تک تک آن ها می گویی که چقدر زیبا هستند.

پابلو: خب اگر زیبا نبودند که نمی گفتم.

وینسکی: محض رضای خدا ...پابلو تو خودت دو بچه و یک زن داری، دست از این هیز بودنت بردار.

(قهوه را به میز می کوبد)

پابلو: وینسکی قهوه ات ریخت، میدانم قراره به خاطر این قهوه تا دو کوچه پایین تر بدوئم چون تو تا پنج دقیقه دیگه قهوه سالم نو و همون همیشگی رو دوباره می خواهی.

وینسکی: خوبه که میدانی، برو و همون همیشگی را با شکر اضافه بگیر.

پابلو می رود و وینسکی با صدای بلندتر می گوید:

اگر پنج دقیقه دیگر روی میزم نباشد خودت را تبدیل به قهوه می کنم.

وینسکی آماده می شود برای اعتراف گیری از واریا، داخل اتاق می شود و دستور می دهد واریا را هم به آن اتاق بیاورند.

(در ضمن قهوه اش هم رسید)

وینسکی شروع به خوردن قهوه اش می کند که در را می زنند و واریا داخل می شود.

وینسکی: خوش آمدی، منتظرت بودم.

واریا: نگون بختانه من منتظرت نبودم.

وینسکی: روی آن صندلی بنشین.(اشاره به صندلی رو به روی میز می کند)

آه ای خدای من چقدر تلخ است… می دانستم باز پابلوی کم عقل بدون شکر اضافه قهوه ام را گرفته است.

واریا: نکند الآن مجبوریم منتظر بمانیم تا یک قهوه دیگر برایت بیاورد؟

وینسکی: نه همه چیز روبه راه است، بالاخره زندگی تلخی و شیرینی دارد این هم یک بخشی از تلخیش هست.

واریا: تو یک احمق تمام عیاری اگر فکر می کنی که تلخی زندگی معادل تلخی قهوه هست که داخلش شکر بریزی و یکهو زندگی شیرین شود.

وینسکی: حرف های نصیحت بارت را برای خودت نگه دار، تو واسه چیز دیگری اینجا هستی.

واریا: بله البته اگه تو راجع به قهوه ات شروع به حرف زدن نمی کردی.

وینسکی: بس است، می رویم سراغ کارمان.

(پرونده واریا را باز می کند و شروع به سوال پرسیدن می کند)

وینسکی: خانم تسکی، شما اعتراف به قتل آقای لوپاخین گایف می کنید؟

واریا: او مرگ را دوست داشت، همیشه به من می گفت تیر در سر من، خون در کف زمین تناسب جالبی دارد.

وینسکی: پس یعنی الآن شما اعتراف به قتل گایف می کنید؟

(چراغ بالای سر بازپرس و واریا مدام تکان می خورد)

صفحات کتاب :
32
کنگره :
‫‭PIR8354‬‬
دیویی :
‫‭8‮فا‬2/62‬‬
کتابشناسی ملی :
8826936
شابک :
978-622-292-704-2
سال نشر :
1401

کتاب های مشابه شبی در سانفرانسیسکو