رنگ خاکستری به این معناست که پست شما بصورت پیش نویس در رسانه مهر بارگذاری شده است. برای انتشار پست در رسانه مهر، پست شما ابتدا باید مورد بازبینی قرار گیرد. بمنظور شروع فرآیند بازبینی دکمه درخواست بازبینی را لمس نمایید.

خاتون و قوماندان
روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی
معرفی کتاب خاتون و قوماندان
کتاب خاتون و قوماندان در 2 بخش به نام های «ایران» و «سوریه» توسط «مریم قربان زاده» به رشته تحریر درآمده و توسط نشر «ستاره ها» و مشارکت مرکز رسانه ای فاطمیون و دفتر حفظ آثار و نشر ارزش های مشارکت زنان در دفاع مقدس خراسان رضوی در شمارگان یک هزار و 100 جلد در سال 1399 چاپ و منتشر شده است.
کتاب خاتون و قوماندان روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی می باشد. «ام البنین حسینی» در یادداشتی در ابتدای کتاب خاتون و قوماندان آورده است: این کتاب، حاصل ساعت ها گفت وگو و نشست و برخاست من با دوست خوبم نویسنده توانمند خانم مریم قربان زاده است و امیدوارم افتخاری برای آیندگان و برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون در تاریخ پر فراز و نشیب شیعیان باشد.
سال های بعد از تو سخت می گذرد و همه دل خوشی من سه یادگاری است که برایم به امانت گذاشتی، همراهمان باش. صبح پیروزی نزدیک است و آخرین جنگ دنیا را مهدی موعود (عج) تمام خواهد کرد. ما به امید دیدار دوباره تو علم انتظار را بالا گرفته ایم.
بخشی از متن کتاب خاتون و قوماندان
اگر خانه بود، از پای کامپیوتر تکان نمی خورد. با دوستانش در کشورهای دیگر صحبت می کرد. جنگ سوریه سوژۀ صحبت هایشان بود. فهمیدم هوای جهاد به سرش خورده. اما کجا؟ سوریه؟ عجیب به نظرم می آمد. برای همین آن را از ذهنم پاک کردم.
یک شب، قبل از اینکه خوابش ببرد، گفت: «نمی پرسی چی خبر است؟ دارم چه کار می کنم؟»
- مثل همیشه مشغولی. حتماً یک حساب و کتابی داری.
دل دل می کرد چیزی بگوید. ساکت نشستم و منتظر ماندم تا حرفش را بزند.
- دعا کن. دارم پیگیری می کنم بروم سوریه. اندیشیدم حتماً هوای زیارت به سرش زده؛ اما سوریه که شلوغ شده. گفتم: «سوریه؟ چه خوب! من هم می آیم. تا حالا زیارت سوریه نرفتم». سری تکان داد و گفت: «نه! نمی شود.
جای زن ها نیست. فعلاً هماهنگی می کنیم با بچه ها. هنوز چیزی معلوم نیست؛ اما تکلیف است که بروم. بدون شرط و شروط. بدون توقع».فهمیدم سفر زیارتی نیست؛ اما خودم را نباختم. خیلی عادی سؤال کردم: «کیا هستند در سوریه؟ قرار است چه کار کنید؟»
- قرار است با حزب الله لبنان ادغام شویم، با هماهنگی سپاه قدس ایران. نگفت به کسی نگویم، اما می دانستم نباید به کسی بگویم. برایم روشن شد که این تلفن ها و چت ها برای آمادگی جنگ و جهاد است. داشت یکی یکی هم رزمان گذشته را دور هم جمع می کرد. جمع کردنشان کار دشواری بود. هر کدام به گوشه ای از ایران و جهان بودند.