نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بوی خوش عشق

رمانی از نویسنده ترک «نیازی کلوش» که بیشتر در فضا و حال و هوای ایران و ادبیات غنی آن می گذرد. داستان برگرفته از زندگی شخصی نویسنده است که با زبانی لطیف و زنانه روایت می شود. نیازی کلوش در مقدمه کتاب بوی خوش عشق می گوید: «کسی هستم که زندگی را دوست دارم، حس خوشبختی را در درون خودم پیدا می کنم؛ کاری با دیگران ندارم، پیوسته در رؤیای خودم گام برمی دارم، بس که در رؤیای خودم خوشم، کاری با دنیای بیرون ندارم. چشمان من چشم از آسمان برنمی دارد، همیشه کنجکاو آن چیزی هستم که در پشت ابرها و ستاره هاست. همیشه چشم به آسمان دوخته ام با خودم حرف می زنم؛ به خاطر این کار مادرم سرزنشم می کند. 

همچنان که به سرزنش های مادرم گوش می کنم، کتاب می خوانم، رؤیا می بافم و همچنان چشم به آسمان دارم.» نکته جالب توجه در رابطه با ترجمه این کتاب ارتباط «خدیجه نصیریان» مترجم کتاب با نویسنده در طول تالیف رمان بوی خوش عشق است که با حفظ فضای ذهنی نویسنده اطلاعاتی راجب ایران و ادبیات ایران را به نویسنده منتقل کرده است.

گزیده کتاب بوی خوش عشق

آقای عثمان مانند پادشاه ها به سربازهایش گفت که دخترش را صدا بزنند. من خیلی تعجب کردم، یعنی دخترش کی می تواند باشد. شروع کردم، در دلم هوای کسی را که فکر می کردم، حس کنم. بله قلبم هم با من هم صدا بود. کسی که داشت، می آمد از فصل ها غیر از بهار نبود.

در چشم های او غرق شدم. قلبم تندتند می زد. خوشبختی با همۀ ابعادش همۀ وجودم را گرفت. لرزش لب هایم از خوشحالی به گوش هایم سرایت کرد. او وقتی من را دید، خوشحال شد، درست مثل زن هایی که کسی را دوستش دارند می بینند، از آمدن من خوشحال شده بود. خیلی کم مانده بود، به او برسم؛ ولی ترسی در دلم بود که مبادا از دستش بدهم.

نگران بودم، من را چه جوری می خواهند، امتحان کنند. اگر نتوانم از امتحان بیرون بیایم؟ بهار با من ازدواج خواهد کرد؟ سؤالات ذهنم را پر کرده بود که آقای عثمان با صداکردن من، من را به خودم آورد. به بهار نگاه کردم، پیش پدرش مثل یک خانم منتظر ایستاده بود. یک جوری که کسی نبیند، به من نگاه می کرد.

فرزندم تو و دخترم همدیگر را دیده اید و می خواهید ازدواج کنید. ما هم مشکلی نداریم. تا حالا تحت مراقبت من بود، حالا به بعد زیر نظر تو قرار می گیرد. همه چی از این به بعد تحت کنترل تو قرار می گیرد. همۀ معادن بیرون جنگل، این سرا همه تحت اختیار تو قرار می گیرد. پس آن معادن طلا مال آقای عثمان بود. پس از فروتنی می گفت که این ها مال ما نیست، تحت کنترل ماست. قربان تشکر می کنم! نمی دانستم باید چه بگویم.

صفحات کتاب :
75
کنگره :
PL248‏‫‭/ک8ب9 1396
دیویی :
894/3533
کتابشناسی ملی :
4668860
شابک :
978-600-7683-82-8
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه بوی خوش عشق