«اقتصادی که امروز میشناسیم پدیدهای فرهنگی است، محصول تمدن ماست. بااینهمه، محصول به آن معنی که با قصد قبلی آن را تولید یا اختراع کرده باشیم نیست- مثل موتور جت یا ساعت. تفاوت در این است که موتور جت یا ساعت را میشناسیم- میدانیم از کجا آمده است. میتوانیم آنها را به اجزاء(کموبیش) سازندهشان تجزیه کنیم و دوباره سرهم کنیم. میدانیم چطور شروع بکار میکنند و چطور از کار میافتد. اما اقتصاد اینگونه نیست. بسیاری چیزهای آن ناخودآگاه و خودانگیخته و بیمهار و برنامه است و از حیطه اختیار رهبر ارکستر خارج است. اقتصاد پیش از آنکه استقلال خود را بهصورت یک رشته مجزا بدست آورد در میان زیرشاخههای فلسفه – برای مثال اخلاق – زندگی خوب و خوشی داشت. خیلی از اقتصاددانان نئوکلاسیک وقتیکه میبینند در دنیایی که زندگی میکنند که در آن مدلهای قطعی ریاضی آنها قدرت خود را از دست میدهد سرخورده و ناامید میشوند. اما در نظر مکتب اتریشی این واقعیت زندگی انسان است که به بشر خوشبینی و امید میدهد.»